دلنوشته های من

شعر های زیبای فارسی و دلنوشته های من

دلنوشته های من

شعر های زیبای فارسی و دلنوشته های من

شعر در سوگ عزیزان _ابوالفضل زرویی نصرآباد


درد، درد، درد، درد 
در وجود گرم و مهربان مرد 
خانه کرد 
مرد مهربان از این هوای سرد 
خسته بود 
درد را بهانه کرد 
...

آه، آه، آه، آه 
باز هم صدای زنگ و بغض تلخ صبح‌گاه: 
- ای دریغ آن‌که رفت ... 
- ای دریغ ما، دریغ مهر و ماه 
دوستان نیمه‌راه 
...

رود، رود، رود، رود 
رود گریه جماعت کبود 
در فراق آن‌که رفت 
در عزای آن‌که بود 
«دیر مانده‌ام در این سرا... »  ولی شما، عزیز 
«ناگهان چه قدر زود...»  

دل نوشته

چه درمانده میشود آدمیزاد، گاهی از درک چرایی زیستن! دلخوش میکند خود را به داشته هایش، به بودن عزیزانی که دوستشان دارد و دوستش دارند، به جوی آب زلال ، به شاخه ی گل رزی که هدیه گرفته، به انار سرخی که در این تلاطم روزگار خود را با چنگ و دندان به ساقه ی درخت پیوند زده تا نخشکد، نیفتد و باعث حسرت نگردد.


زندگی همه ی این ها هست و هیچ کدام نیست. زندگی بازیگر قهاری است که تماممان را بازی داده و دلخوش به بازی بی سرانجام سرپایمان نگه داشته!! 

صدا کن مرا- سهراب سپهری

صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می روید

******

چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی
چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی
پیله ات را بگشا
تو به اندازه پروانه شدن زیبایی

******

من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست

******